من وتیارا

ساخت وبلاگ

روی ماهت را پوشاند    و نفسم را گرفت غباری ک در شهر من معلق بود شهر من!گلوله نیست این ک بر سرت اوار میشود  خاک است ک در اغوشش خفته ای من وتیارا...ادامه مطلب
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 13:54

زمانی ک تمام بند بند وجودم رهایی را فریاد میزدند و در تمنای یک حامی برای نجات از فلاکت ها بودم .درست زمانی ک همه انسان ها کنار یکدیگر برای رهایی از فلاکت تلاش میکردند و کوچه ها با خون جوانان گلگون میگشت .وقتی عقاید و افکار پوسیده ارگان ها تمام کشور را دربرگرفته و تمام کمال «بردگی.تجاوز. سرکوب» علنا انجام میشد و هیچکس گردن گیر این همه ظلم و ستم نبود . نهایت تلاش مردم برای اعتراضات و هیاهوی ایجاد شده درشهر با سرکوب عرزشی ها خاموش میشد .درست درشلوغی ها و صبرهای سر امده ، وقت رهایی و پرواز رسیده بود .لحظات خوش ازادیدگر ترسی از بوسیدن نیست ، از‌درختهای پوسیده و افکار قدیمی نیست ، از ظلم و ستم علیه دختران و زنان کشورم نیست . حتی تصور این لحظات حس امیدو نشاط و شادی را در راستای زندگی انسان جاری میکند.حال دگر وقت استقلال رسیده است ، وقت پرواز و رهایی از جهل و نادانی.« آبان ، پایان تمام این داستان طولانی شد »آزادی !رمزی شد برای تمام ناگفته ها برای تمام تلاش و سختی هاخونتان رنگ بخشید به روزهایمان ، به شبهایی که صبح نشد برایمانرهایی امید میشود برای جوانان ما تا«زن نوری شود برای زندگی و ازادی » من وتیارا...ادامه مطلب
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 13:54

خدایا ! از اندوهی که قلبم را در سکوت ویران می کند به تو‌پناه میبرم. درمن کسی هست که صدا میزند تورا به فریادش برس من وتیارا...
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 200 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:51

در هیاهوی  باز و‌بسته شدن  چشمان خمارت

 من مات و مبهوت، نگاه های بی پایانت به اسمان بودم.
 چشمانت ک کم کم خواب را نفس میکشیدند 
و من همچنان در فراز و‌نشیب های راه سختی ک قرار بود طی کنم بودم و  تو اسوده به خواب رفته بودی من وتیارا...

ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 78 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:51

درگیرِ تو بودم که نمازم به قضا رفتدر من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!سجاده گشودم که بخوانم غزلم راسمتی که تویی، عقربه ى قبله نما رفت!در بین غزل نامِ تو را داد زدم ، دادآنگونه که تا آن سرِ این کوچه ، صدا رفت!بیرون زدم از خانه ؛ یکی پشتِ سرم گفت:این وقتِ شب این شاعرِ دیوانه ، کجا رفت؟!من بودم و زاهد ، به دو-راهی که رسیدیممن سمتِ شما آمدم ؛ او سمتِ خدا رفت!‍با شانه ، شبی راهیِ زلفت شدم اما …من گم شدم و شانه پیِ کشفِ طلا رفت!در محفلِ شعر آمدم و رفتم و … گفتند:ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت؟!می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعرسوزاندَمَش آنگونه که دودش به هوا رفت …!!! من وتیارا...ادامه مطلب
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 85 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:51

امادگر از عشق نیست  دگر دریای چشمانم از رفتن یل زندگیم نیست   حال خونی از تنهاییست  مگر قلب عاشق من چ خواست ؟؟؟   بیخیال گذشته تاریک میشوم ،بیخیال زندگی حال،ب اینده می نگرم ک چطور بسازم این خورشید تاب من وتیارا...ادامه مطلب
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 8:06

میان تمام سختی های زندگی ام تورا نیز انتخاب کردم 

 برای باتو بودن تمام سختی ها را بجان خریدم جدا از انکه بدانم 

عشقی نیز نیست 

 کدومین یک از احساساتت را براستی میان تمام دردهایم گنجاندی 

 کاش این احساسات را میشد از وجودم خارج کرد ک شاید فراموشی را بیاد اورم و تمام احساسات و خاطراتت را از یاد ببرم 

کاش این درد را درمانی نیز بود .......

من وتیارا...
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 9 ارديبهشت 1399 ساعت: 23:42

عشق هرگز نمیمیرد 

 شاید روزی به پایان برسد ولی از یاد نمیرود 

 شاید    پنهانی بماند ولی  خاموش نمیشود 

  عشق هرگز نمیمیرد 

من وتیارا...
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 91 تاريخ : شنبه 5 بهمن 1398 ساعت: 0:46

رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفتبوته ی یاس کنار نرده ها جانی گرفتخواستم باران که بند آمد بدنبالش رومباد و باران بس نبود انگار، طوفانی گرفتلحظه ای با شمعدانی ها مدارا کرد و رفتاز من بی دین و ایمان، دین و ایمانی گرفترفتنش درد بزرگی بود و پشتم را شکستاز دو چشم عاشقم اشک فراوانی گرفتخسته و تنها رهایم کرد با رنج و عذابجان من را جان جانانم به آسانی گرفتعاقبت هرگز نفهمیدم گناه من چه بوداز من نفرین شده امّا چه تاوانی گرفت...‌ من وتیارا...ادامه مطلب
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 12:30

 

این روزها دوستت دارم ها دیگر قلب کسی را 

به تپش وا نمیدارد و گونه ی کسی را سرخ نمیکند....

مشکل از دوست داشتن نیست

مشکل از تکرار است.....!

 

من وتیارا...
ما را در سایت من وتیارا دنبال می کنید

برچسب : دوستت,دارم, نویسنده : 0tiara1384c بازدید : 121 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:40